وبلاگ حقوقی وحید چرخکاریان وکیل پایه یک دادگستری و مشاور حقوقی
| ||
|
در قرآن مجید كرارا روى مساله مبارزه با كمفروشى و تقلب در وزن و پیمانه تكیه و تاكید شده است. در یك جا رعایت این نظم را در ردیف نظام آفرینش در پهنه جهان هستى گذارده مىگوید: «وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِیزانَ أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزانِ؛ ترجمه:خداوند آسمان را برافراشت و میزان و حساب در همه چیز گذاشت، تا شما در وزن و حساب تعدى و طغیان نكنید» (سوره رحمن آیه 7 و 8). اشاره به اینكه مساله رعایت عدالت در كیل و وزن مساله كوچك و كم اهمیتى نیست، بلكه جزئى از اصل عدالت و نظم است كه حاكم بر سراسر هستى است. در جایى دیگر با لحنى شدید و تهدید آمیز مىگوید:« وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ الَّذِینَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ، وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ، أَ لا یَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِیَوْمٍ عَظِیمٍ؛ واى بر كمفروشان! آنها كه به هنگام خرید، حق خود را بطور كامل مىگیرند، و به هنگام فروش از كیل و وزن كم مىگذارند، آیا آنها گمان نمىكنند كه در روز عظیمى برانگیخته خواهند شد، روز رستاخیز در دادگاه عدل خدا» (سوره مطففین آیات 1- 4). حتى در حالات بعضى از پیامبران در قرآن مجید مىخوانیم كه لبه تیز مبارزه آنها بعد از مساله شرك متوجه كمفروشى بود، و سرانجام آن قوم ستمگر اعتنایى نكردند و به عذاب شدید الهى گرفتار و نابود شدند. اصولا حق و عدالت و نظم و حساب در همه چیز و همه جا یك اصل اساسى و حیاتى است، و همان گونه كه گفتیم اصلى است كه بر كل عالم هستى حكومت مىكند، بنابراین هر گونه انحراف از این اصل، خطرناك و بد عاقبت است، مخصوصا كمفروشى، سرمایه اعتماد و اطمینان را كه ركن مهم مبادلات است از بین مىبرد، و نظام اقتصادى را به هم مىریزد. بسیار جاى تاسف است كه گاه مىبینیم غیر مسلمانان در رعایت این اصل از بعضى از مسلمانان وظیفهناشناس، پیشقدمترند، و سعى مىكنند اجناسشان را درست با همان وزن و پیمانهاى كه روى آن نوشتهاند بى كم و كاست به بازارهاى جهان بفرستند و اعتماد دیگران را از این راه جلب كنند. آرى آنها مىدانند كه اگر انسان اهل دنیا هم باشد راهش همین است كه در معامله خیانت نكند. این موضوع نیز قابل توجه است كه از نظر حقوقى كمفروشان ضامن و بدهكار در برابر خریداران هستند و به همین جهت توبه آنها جز به اداى حقوقى را كه غصب كردهاند ممكن نیست، حتى اگر صاحبانش را نشناسند باید معادل آن را به عنوان رد مظالم از طرف صاحبان اصلى به مستمندان بدهند. نكته دیگر اینكه گاهى مساله كمفروشى تعمیم داده مىشود به گونهاى كه هر نوع كمكارى و كوتاهى در انجام وظائف را شامل مىشود، به این ترتیب كارگرى كه از كار خود كم مىگذارد، آموزگار و استادى كه درست درس نمىدهد كارمندى كه به موقع سر كار خود حاضر نمىشود و دلسوزى لازم را نمىكند، همه مشمول این حكمند و در عواقب آن سهیمند. البته الفاظ آیاتى كه در بالا گفته شد مستقیما شامل این تعمیم نیست، بلكه یك توسعه عقلى است ولى تعبیرى كه در سوره الرحمن خواندیم: «وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِیزانَ أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزانِ» اشارهاى به این تعمیم دارد. قسطاس" به كسر قاف و ضم آن (بر وزن مقیاس و گاهى هم بر وزن قرآن نیز استعمال شده) به معنى ترازو است. بعضى آن را كلمهاى رومى، و بعضى عربى مىدانند، و گاهى گفته مىشود در اصل مركب از دو كلمه " قسط" به معنى عدل و "طاس" به معنى كفه ترازو است، و بعضى گفتهاند" قسطاس" ترازوى بزرگ است در حالى كه" میزان" به ترازوهاى كوچك هم گفته مىشود. به هر حال قسطاس مستقیم ترازوى صحیح و سالمى است كه عادلانه وزن كند، بى كم و كاست!. جالب اینكه در روایتى از امام باقر (ع) در تفسیر این كلمه مىخوانیم: «هو المیزان الذى له لسان؛ قسطاس ترازویى است كه زبانه دارد». اشاره به اینكه ترازوهاى بدون زبانه حركات كفهها را به طور دقیق نشان نمىدهد، اما هنگامى كه ترازو زبانه داشته باشد كمترین حركات كفهها روى زبانه منعكس مىشود، و عدالت كاملا رعایت مىگردد. کم فروشی به عنوان یكى از مفاسد اقتصادى در این آیه به یكى از مفاسد اقتصادى كه از روح شرك و بت پرستى سرچشمه مىگیرد و در آن زمان در میان اهل" مدین" سخت رائج بود اشاره كرده و گفت: " به هنگام خرید و فروش پیمانه و وزن اشیاء را كم نكنید (وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْیالَ وَ الْمِیزانَ)." مكیال" و " میزان" به معنى پیمانه و ترازو است و كم كردن آنها به معنى كم فروشى و نپرداختن حقوق مردم است. رواج این دو كار در میان آنها نشانهاى بود از نبودن نظم و حساب و میزان و سنجش دركارهایشان، و نمونهاى بود از غارتگرى و استثمار و ظلم و ستم در جامعه ثروتمند آنها. این پیامبر بزرگ پس از این دستور بلافاصله اشاره به دو علت براى آن مىكند: نخست مىگوید:" قبول این اندرز سبب مىشود كه درهاى خیرات به روى شما گشوده شود، پیشرفت امر تجارت، پائین آمدن سطح قیمتها، آرامش جامعه، خلاصه" من خیر خواه شما هستم" و مطمئنم كه این اندرز نیز سرچشمه خیر و بركت براى جامعه شما خواهد بود. (إِنِّی أَراكُمْ بِخَیْرٍ). این احتمال نیز در تفسیر این جمله وجود دارد كه شعیب مىگوید: " من شما را داراى نعمت فراوان و خیر كثیرى مىبینم" بنا بر این دلیلى ندارد كه تن به پستى در دهید و حقوق مردم را ضایع كنید و به جاى شكر نعمت كفران نمائید. دیگر اینكه، من از آن مىترسم كه اصرار بر شرك و كفران نعمت و كم فروشى، عذاب روز فراگیر، همه شما را فرو گیرد" (وَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْكُمْ عَذابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ). " محیط" در اینجا صفت براى" یوم" است، یعنى یك روز" فراگیر" و البته فراگیر بودن روز به معنى فراگیر بودن مجازات آن روز است، و این مىتواند اشاره به عذاب آخرت و همچنین مجازاتهاى فراگیر دنیا باشد. بنا براین هم شما نیاز به این گونه كارها ندارید و هم عذاب خدا در كمین شما است پس باید هر چه زودتر وضع خویش را اصلاح كنید. آیه بعد مجددا روى نظام اقتصادى آنها تاكید مىكند و اگر قبلا شعیب قوم خود را از كم فروشى نهى كرده بود در اینجا دعوت به پرداختن حقوق مردم كرده، مىگوید: " اى قوم! پیمانه و وزن را با قسط و عدل وفا كنید" (وَ یا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْیالَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ). و این اصل یعنى اقامه قسط و عدل و دادن حق هر كس به او باید بر سراسر جامعه شما حكومت كند. سپس قدم از آن فراتر نهاده، مىگوید: " بر اشیاء و اجناس مردم عیب مگذارید، و چیزى از آنها را كم مكنید" (وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ). " بخس" (بر وزن نحس) در اصل به معنى كم كردن به عنوان ظلم و ستم است. و اینكه به زمینهایى كه بدون آبیارى زراعت مىشود " بخس" گفته میشود به همین علت است كه آب آن كم است (تنها از باران استفاده مىكند) و یا آنكه محصول آن نسبت به زمینهاى آبى كمتر مىباشد. و اگر به وسعت مفهوم این جمله نظر بیفكنیم دعوتى است به رعایت همه حقوق فردى و اجتماعى براى همه اقوام و همه ملتها،" بخس حق" در هر محیط و هر عصر و زمان به شكلى ظهور مىكند، و حتى گاهى در شكل كمك بلا عوض! و تعاون و دادن وام! (همانگونه كه روش استثمار گران در عصر و زمان ما است). در پایان آیه باز هم از این فراتر رفته، مىگوید: "در روى زمین فساد مكنید" (وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ). فساد از طریق كم فروشى، فساد از طریق غصب حقوق مردم و تجاوز به حق دیگران، فساد به خاطر بر هم زدن میزانها و مقیاسهاى اجتماعى، فساد از طریق عیب گذاشتن بر اموال و اشخاص، و بالآخره فساد به خاطر تجاوز به حریم حیثیت و آبرو و ناموس و جان مردم!. جمله" لا تَعْثَوْا" به معنى فساد نكنید است بنا بر این ذكر" مفسدین" بعد از آن به خاطر تاكید هر چه بیشتر روى این مساله است. دو آیه فوق این واقعیت را به خوبى منعكس مىكند كه بعد از مساله اعتقاد به توحید و ایدئولوژى صحیح، یك اقتصاد سالم از اهمیت ویژهاى برخوردار است، و نیز نشان مىدهد كه بهمریختگى نظام اقتصادى سرچشمه فساد وسیع در جامعه خواهد بود. سرانجام به آنها گوشزد كرد كه افزایش كمیت ثروت- ثروتى كه از راه ظلم و ستم و استثمار دیگران بدست آید- سبب بىنیازى شما نخواهد بود، بلكه" سرمایه حلالى كه براى شما باقى مىماند هر چند كم و اندك باشد اگر ایمان به خدا و دستورش داشته باشید بهتر است. تعبیر به "بقیة اللَّه" یا به خاطر آن است كه سود حلال اندك چون به فرمان خدا است" بقیة اللَّه" است. و یا اینكه تحصیل حلال باعث دوام نعمت الهى و بقاى بركات مىشود. و یا اینكه اشاره به پاداش و ثوابهاى معنوى است كه تا ابد باقى مىماند هر چند دنیا و تمام آنچه در آن است فانى شود، آیه 46 سوره كهف «وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلًا؛ و نیکی های ماندگار، ثوابش نزد پروردگار تو بهتر و امید بخش تر است» نیز اشاره به همین است. و تعبیر به إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (اگر ایمان داشته باشید) اشاره به این است كه این واقعیت را تنها كسانى درك مىكنند كه ایمان به خدا و حكمت او و فلسفه فرمانهایش داشته باشند. كمفروشى از عوامل فساد در ارض و به همین دلیل پیشوایان بزرگ اسلام به این مساله اهمیت فراوانى مىدادند، تا آنجا كه در روایت معروف اصبغ بن نباته آمده است كه مىگوید: از على (ع) شنیدم كه بر فراز منبر مىفرمود: «یا معشر التجار! الفقه ثم المتجر»:ترجمه: اى گروه تجار! اول فقه بیاموزید، و سپس تجارت كنید. و این سخن را امام (ع) سه بار تكرار فرمود ... و در پایان این كلام فرمود: «التاجر فاجر، و الفاجر فى النار، الا من اخذ الحق و اعطى الحق؛ تاجر فاجر است و فاجر در دوزخ است مگر آنها كه به مقدار حق خویش از مردم بگیرند و حق مردم را بپردازند » ( كافى جلد 5 باب آداب التجارة حدیث 1»). و در حدیث دیگرى از امام باقر ع نقل شده است: " هنگامى كه امیر مؤمنان على (ع) در كوفه بود همه روز صبح در بازارهاى كوفه مىآمد و بازار به بازار مىگشت و تازیانهاى (براى مجازات متخلفان) بر دوش داشت در وسط هر بازار مىایستاد و صدا مىزد: " اى گروه تجار! از خدا بترسید"! هنگامى كه بانگ على (ع ) را مىشنیدند هر چه در دست داشتند بر زمین گذاشته و با تمام دل به سخنانش گوش فرامىدادند، سپس مىفرمود:«قدموا الاستخارة و تبركوا بالسهولة، و اقتربوا من المبتاعین، و تزینوا بالحلم، و تناهوا عن الیمین، و جانبوا الكذب، و تجافوا عن الظلم و انصفوا المظلومین، و لا تقربوا الربا، و اوفوا الكیل و المیزان، و لا تبخسوا الناس اشیائهم، و لا تعثوا فى الارض مفسدین؛ از خداوند خیر بخواهید، و با آسان گرفتن كار بر مردم بركت بجوئید، و به خریداران نزدیك شوید، حلم را زینت خود قرار دهید، از سوگند بپرهیزید، از دروغ اجتناب كنید، از ظلم خوددارى نمائید، و حق مظلومان را بگیرید، به ربا نزدیك نشوید، پیمانه و وزن را به طور كامل وفا كنید، و از اشیاء مردم كم نگذارید، و در زمین فساد نكنید!». و به این ترتیب در بازارهاى كوفه گردش مىكرد، سپس به دار الاماره باز مىگشت و براى دادخواهى مردم مىنشست (كافى باب آداب التجاره حدیث 3 «با كمى اختصار»). و نیز همان گونه كه در شان نزول آیات نیز آمده پیغمبر اكرم (ص) مىفرماید: " هر گروهى كمفروشى كنند خداوند زراعت آنها را از آنها مىگیرد، و گرفتار قحطى مىشوند!" از مجموع آنچه در بالا گفته شد استفاده مىشود كه یكى از عوامل مهم نابودى و عذاب بعضى از اقوام گذشته مساله كمفروشى بوده است كه موجب به هم خوردن نظام اقتصادى آنها، و نزول عذاب الهى شده. حتى در روایات اسلامى در آداب تجارت آمده است كه مؤمنان بهتر است به هنگام پیمانه و وزن كمى بیشتر بدهند، و به هنگام گرفتن حق خود كمى كمتر بگیرند (درست بر عكس كار كسانى كه در آیات فوق به آنها اشاره شده است كه حق خود را به طور كامل مىگیرند و حق دیگران را به طور ناقص مىپردازند) (جلد 12 وسائل الشیعه، ابواب التجارة باب 7 صفحه 290». از سوى دیگر مساله كم- فروشى به عقیده بعضى معنى وسیعى دارد كه هر گونه كم و كسر گذاردن در كار و انجام وظائف فردى و اجتماعى و الهى را شامل مىشود. نتیجه کم فروشی در این آیات قبل از هر چیز كمفروشان را مورد تهدید شدیدى قرار داده، مىفرماید" واى بر كمفروشان"! این در حقیقت اعلان جنگى است از ناحیه خداوند به این افراد ظالم و ستمگر و كثیف كه حق مردم را به طرز ناجوانمردانهاى پایمال مىكنند. " مطففین" از ماده" تطفیف" در اصل از" طف" گرفته شده كه به معنى كنارههاى چیزى است، و اینكه سر زمین" كربلا" را وادى طف مىگویند به خاطر این است كه در ساحل فرات واقع شده، سپس به هر چیز كمى واژه" طفیف" اطلاق شده است، همچنین به پیمانهاى كه پر نباشد یعنى محتوایش به كنارهاى آن رسیده اما مملو نشده است نیز همین معنى اطلاق مىشود، و بعد این واژه در كم فروشى به هر شكل و به هر صورت استعمال شده. " ویل" در اینجا به معنى" شر" یا" غم و اندوه" یا" هلاكت" یا" عذاب دردناك" و یا" وادى سخت و سوزانى در دوزخ" است، و معمولا این واژه به هنگام نفرین و بیان زشتى چیزى به كار مىرود، و یا اینكه تعبیرى است كوتاه اما مفاهیم زیادى را تداعى مىكند. قابل توجه اینكه در روایتى از امام صادق (ع) آمده كه خداوند" ویل" را درباره هیچكس در قرآن قرار نداده مگر اینكه او را كافر نام نهاده همانگونه كه مىفرماید: «فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ:" واى بر كافران از مشاهده روز بزرگ" ( اصول كافىمطابق نقل نور الثقلین جلد 5 صفحه 527 ). از این روایت استفاده مىشود كه كمفروشى بوى كفر مىدهد! سپس به شرح كار " مطففین" و كمفروشان پرداخته مىفرماید: " آنها كسانى هستند كه وقتى مىخواهند براى خود كیل كنند حق خود را به طور كامل مىگیرند" (الَّذِینَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ). تعبیر به " على الناس" در اینجا اشاره به آن است كه حقى بر مردم دارند و در تقدیر «اذا كالوا ما على الناس» بوده، و اصولا " كال علیه" در جایى گفته مىشود كه هدف از كیل گرفتن حقى است و اما" كاله" و همچنین" كال له" مربوط به جایى است كه منظور از كیل پرداختن حق دیگرى باشد ." اما هنگامى كه مىخواهند براى دیگران كیل یا وزن كنند كم مىگذارند" (وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ). جمعى از مفسران از آیات فوق چنین استفاده كردهاند كه منظور از" مطفف" كسى است كه به هنگام خرید بیش از حق خود مىگیرد، و به هنگام فروش كمتر از حق مىدهد، لذا خداوند به خاطر هر دو جهت " ویل" را بر آنها نهاده. ولى این اشتباه است، زیرا تعبیر" یستوفون" مفهومش این است كه حق خود را به طور كامل مىگیرند، و چیزى كه دلالت بر اضافه بر حق كند در این عبارت نیست، و اینكه مىبینیم خداوند آنها را مذمت كرده در مقایسه این دو حالت با یكدیگر است كه به هنگام خرید حق را به طور كامل مىگیرند، و به هنگام فروش ناقص مىدهند، درست مثل این است كه در مقام مذمت كسى مىگوئیم: " هر گاه طلبى از كسى داشته باشد سر موعد آن را مىگیرد، اما اگر بدهكار باشد ماهها تاخیر مىاندازد" با اینكه گرفتن طلب در رأس موعد كار بدى نیست، كار بد در مقایسه این دو با یكدیگر است. قابل توجه اینكه: در مورد گرفتن حق تنها سخن از" كیل" است ولى در مورد پرداختن سخن از " كیل" و " وزن" هر دو به میان آمده، این تفاوت تعبیر ممكن است به یكى از دو دلیل زیر باشد: نخست اینكه خریداران عمده در زمانهاى گذشته بیشتر از " كیل" استفاده مىكردند، زیرا ترازوهاى بزرگى كه بتواند وزنهاى زیاد را بسنجد وجود نداشت، اما پیمانههاى بزرگ به آسانى یافت مىشد (در باب" كر" نیز گفتهاند كه این واژه در اصل نام پیمانه بزرگى بوده است). ولى به هنگام فروش هم عمدهفروشى داشتند (با كیل) و هم خردهفروشى (با وزن). دیگر اینكه براى گرفتن حق استفاده از پیمانه مناسبتر است، چرا كه تقلب در آن مشكلتر مىباشد، ولى براى كمفروشى استفاده از وزن معمولتر است چرا كه امكان تقلب در آن بیشتر مىباشد. این نكته نیز قابل توجه است كه آیات فوق گرچه تنها از كمفروشى در مورد كیل و وزن سخن مىگوید، ولى بدون شك مفهوم آیه وسیع است و هر گونه كمفروشى را هر چند در معدودات (چیزهایى را كه با عدد مىفروشند) نیز شامل مىشود. بلكه بعید نیست با استفاده از الغاى خصوصیت، كم گذاردن در خدمات را نیز فرا گیرد، فى المثل اگر كارگر و كارمندى چیزى از وقت خود بدزدد در ردیف" مطففین" و كمفروشانى است كه آیات این سوره سخت آنها را نكوهش كرده است. بعضى مىخواهند براى آیه توسعه بیشترى قائل شوند و هر گونه تجاوز از حدود الهى و كم و كسر گذاشتن در روابط اجتماعى و اخلاقى را مشمول آن بدانند، گرچه استفاده این معنى از الفاظ آیه روشن نیست، ولى بىتناسب هم نمىباشد. و به همین جهت از" عبد اللَّه بن مسعود" صحابى معروف نقل شده كه گفت: " نماز نیز قابل پیمانه است! كسى كه كیل آن را به طور كامل ادا كند خداوند پاداش او را كامل مىدهد، و هر كس از آن كم بگذارد درباره او همان جارى مىشود كه خداوند درباره مطففین (كمفروشان) فرموده (مجمع البیان جلد 10 صفحه 452). سپس آنها را با این جمله استفهام توبیخى مورد تهدید قرار مىدهد: " آیا آنها باور ندارند كه برانگیخته مىشوند"؟! در روزى بزرگ. روزى كه عذاب و حساب و خبر او و هول و وحشتش همه عظیم است. روزى كه مردم از قبرها برمىخیزند، و در پیشگاه رب العالمین حاضر مىشوند. یعنى اگر آنها قیامت را باور مىداشتند و مىدانستند حساب و كتابى در كار است، و تمام اعمالشان براى محاكمه در آن دادگاه بزرگ ثبت مىشود، و هر كس به اندازه سر سوزنى كار نیك و بد كرده، نتیجه آن را در آن روز عظیم مىبیند، هرگز چنین ظلم و ستم نمىكردند و حقوق افراد را پایمال نمىساختند. بسیارى از مفسران " یظن" را كه از ماده " ظن" است در اینجا به معنى" یقین" مىدانند، و نظیر این تعبیر در قرآن مجید وجود دارد، مانند آیه 249 سوره بقره «قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ؛ آنها كه مىدانستند خدا را ملاقات خواهند كرد (و به روز قیامت ایمان داشتند) گفتند چه بسیار گروه كوچكى كه به فرمان خدا بر گروه عظیمى پیروز شدند». (این آیه درباره گروهى از بنى اسرائیل است كه ایمان و استقامت خود را در مراحل مختلف نشان داده بودند). شاهد گویاى این سخن حدیثى است كه از امیر مؤمنان على (ع) نقل شده كه در تفسیر آیه: «أَ لا یَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِیَوْمٍ عَظِیمٍ» فرمود: " مفهومش این است: الیس یوقنون انهم مبعوثون؟ " آیا یقین ندارند كه آنها برانگیخته مىشوند"؟! ( تفسیر برهان جلد 4 صفحه 38). واژه مزبور بر خلاف آنچه امروز در میان ما معروف است مفهوم گستردهاى دارد كه هم " علم" و هم " گمان" را شامل مىشود، و گاه در این، و گاه در آن به كار مىرود. برگرفته از موسسه فرهنگی جام طهور نظرات شما عزیزان: ![]() |
|
[ طراحي : قالب وبلاگ اختصاصي بلاگفا و لوکس بلاگ ] [ Weblog Themes By : حميد ايرانپور ] |